1. آیا آفرینش زن بیانگر تبعیض در خلقت و برترى یکى بر دیگرى است; یکى معیوب است و دیگرى بدون عیب؟
2. آیا آفرینش زن اصالت نداشته و به تبع مرد و به خاطر او آفریده شده است؟
3. آیا در آغاز آفرینش، زن از دندهى چپ مرد آفریده شده و جزیى ناچیز از وجود مرد استیا مستقل آفریده شده و خلقت او اصیل است؟
4. آیا زن و مرد در قواى دماغى و فیزیولوژى، امکانات و استعدادها مساوى هستند یا متوازن مىباشند؟
5. آیا نقصان عقلى که در روایات به زن نسبت داده شده، عیب اوستیا بیانگر زیادى نیروهاى دیگر او؟
6. آیا فضیلتى که در آیات قرآن کریم به مرد نسبت داده شده، علامتبرترى اوستیا به معناى زیادى امکانات؟
پرسشهایى از این قبیل، از گذشته و چه بسا از آن هنگام که این دو آیتحق به مرحلهى تفکر و تعقل پا گذاشتند مطرح بوده و تا امروز که از یک طرف عصر پسامدرن و جهان فرا صنعت و عصر عقلانیت و فمینیزم افراطى است و از طرف دیگر عصر فتنهها و شبهاتى است که براى یک کاسه کردن جهان و تشکیل دهکدهى جهانى و نظم نوین آن، همهى مرزها در هم شکسته و همهى آرمانها و باورها با شبهه افکنىها درو مىشوند تا «غرب» باشد و «دین» نباشد، ادامه دارد.
آن جا که این گونه مباحث از حس کنجکاوى انسان بر مىخیزد تا خود را بشناسد و به «قدر» و «اندازه» و ارزش دیگران واقف شود، این پرسشگرى امرى مقدس است، چرا که آدمى را به حرکت وا مىدارد و فکر و عقل او را به کنکاش و سنجش فرا مىخواند و با تامل و تدبر رو به رو مىکند.
اگر طرح این مطالب از حس زیباى کنجکاوى و جست و جوگرى الهام نگیرد، نشان از دلهاى لرزان و قلبهاى مریض و مضطربى دارد که ریب، تردید و شک وجود آنها را فرا گرفته و یا قبل از طرح این مسایل خود، تقدیر دیگرى دارند و اغراض و اهوا و امیالشان چیز دیگرى است، در نتیجه آن چه مىپرسند حق نیست که شبهى حق است و باطلى است که ژستحق به خود گرفته است و دیگربه آن پرسش نمىگویند، بلکه آنها را شبهه مىنامند که امام على (ع) فرمودهاند: «سمیت الشبهة شبهة لانها تشبه الحق» . (1)
بنابراین باید به پرسشها پاسخ مناسب و هماهنگ داد و ریشههاى بروز شبهات را درمان کرد و زمینههاى شکلگیرى آنها را از بین برد، که اهل شبهه افکنى به شهادت قرآن دو مرگ دارند; «فکر و قدر ثم قتل کیف قدر» (2)
«ثم قتل کیف قدر» ; در حالى که تقدیر کردهاند و غرض خاصى دارند، به این مىاندیشند که با چه شبهه و سؤالى به اهداف خود برسند، که با این ترفند هم فکر خود را مىمیرانند و هم خود مىمیرند; هم مرگ فکر دارند و هم مرگ خود.
با بیان فوق (تفاوت پرسش و شبهه)، مشخص شد که هر کدام از شبهه و پرسش، به برخورد مناسب خود نیاز دارد; به پرسش باید پاسخ داد و شبهه را باید از ریشه مداوا کرد و خشکاند.
حال در ادامه به پاسخ گویى از پرسشهاى بالا مىپردازیم و چنان چه توفیق رفیق باشد، در شمارههاى آینده به پرسشهایى در همین راستا پرداخته مىشود و سعى مىگردد که ترتیب منطقى و طبیعى بین آنها رعایتشود تا ضمن جلوگیرى از تکرار مخل، زمینهى جمعبندى سریع و نتیجهگیرى مناسب فراهم شود.
پرسش از اصل آفرینش انسان و در پى آن آفرینش زن و به بیانى دیگر پرسش از چگونگى آفرینش، از دیر باز توجه بشر را به خود معطوف داشته و هر کس شایستهى فهم و فکر خود، با تکیه بر منابع اصیل یا بدون توجه به آنها، پاسخى داده است. حق این است که انسان از آن جا که شاهد خلقتخود نبوده، از چگونگى پیدایش خود نیز عالم نیست و از آن جا که با اختیار خود آفریده نشده، بر هدف آفرینش واقف نیست. اما آدمى یقین دارد که خود، خود را نیافریده و او مصنوع و ساختهى دست دیگرى است و یقین دارد و یا مىتواند به این علم و آگاهى برسد که صانع و خالق او موجودى باشعور و حکیم است که خلقتش خالى از غرض، هدف و حکمت نیست و اوست که مىتواند آن چه را که انسان توان یادگیرى آن را ندارد، به او تعلیم دهد; «و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» ; (3) ، در نتیجه اوست که به این دو پرسش اصلى پاسخ مىدهد.
قرآن کتابى است که خالق هستى در او تجلى یافته، بنابراین پر از گفت و گو از اصل آفرینش و به خصوص آفرینش انسان، گاهى از اصل خلقت انسان، گاهى از چگونگى خلقت و گاهى از مراحل خلقت و از قدر و اندازهها و استعدادهاى ما، از حالتها، ضعفها، قوتها و وسوسههاى ما سخن به میان آورده که خود به تحقیق وسیع و مستقلى نیاز دارد.
در آیات بسیار دیگرى از هدف آفرینش انسان سخن به میان آمده: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون» (4) ; آیا گمان مىکنید که ما شما را بدون هدف آفریدیم و شما به سوى ما بازگشتى ندارید. «ایحسب الانسان ان یترک سدى» (5) ; آیا انسان گمان مىکند که بىهدف رها مىشود. چنین آیات کوبندهاى گمان بىهدف و بیهوده بودن خلقت انسان را نفى مىکند. در آیات دیگر نیز خداوند به مقصد و نهایت و هدفمندى انسان اشاره دارد که آدمى استمرار دارد تا به او باز گردد و با کدح و سعى و تلاش در صراط و راه قدم بردارد تا به مقامات پروردگارش نایل آید (6) ; این صراط و راه همان عبودیتى است که در این آیه به آن اشاره دارد; «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» .
آدمى باید از همهى معبودها و معشوقها آزاد شود و به عبودیت پروردگارش گردن بنهد. این عبودیت جز با معنویت و شناختخود، خدا، هستى، انواع دعوتها و سنجش آنها و انتخاب «احد صمد» و عشق وافر به او میسور نخواهد بود.
بنابراین، وحى به این دو پرسش پاسخ تام و تمام مىدهد و پرسشگر از آفرینش زن به این جواب مىرسد که زن و مرد در انسان بودن مشترکاند و لفظ انسان به صورت مساوى به هر دو صدق مىکند، لیکن از آن جا که زن در طول تاریخ بشر تحقیر شده و حتى در کتابهایى که ریشهى وحیانى دارند و متاسفانه مورد تحریف قرار گرفتهاند، همچون تورات و انجیل، به قدر و منزلت زن اجحاف مىشود و مورد بىحرمتى قرار مىگیرد.
در عصر نزول قرآن، یعنى عصر جاهلى، زن زنده به گور مىشد تا سیاهى ننگ از چهرهى مردان زدوده شود. با توجه به این ویژگىهاى خاص، قرآن از آفرینش زن به گونهاى مستقل گفت و گو کرده است تا به شکل قاطع با همهى نگرشهاى منفى به زن، مبارزه نماید و زن را تا حد واقعیت انسانىاش رفعت دهد و کرامت او را احیا نماید.
قرآن ابتدا یک اصل کلى جارى و سارى در هستى را مطرح مىکند: «و من کل شىء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون» (7) از هر چیزى دو جفت آفریدیم، امید است که شما یادآور شوید و آگاه گردید. آدمى با دقت در هستى و فهم دو گونهاى بودن موجودات زنده اعم از گیاه، حیوان و انسان از دو حقیقت آگاه مىشود:
1. هر چیز براى ادامهى حیات و هستى خود به زوج و جفت نیاز دارد، جفتى که بدون آن ناتمام است. او براى رسیدن به کمال به زوج خود محتاج است. این نیاز طرفین به یکدیگر به ویژه انسان، براى رسیدن به اهداف عالى عبودیت و فلاح و رویش، امرى محسوس و انکارناپذیر است.
2. حقیقت دوم این است که آفرینندهى این آفریدههاى زوج، خود باید از زوج داشتن مبرا و منزه باشد، چرا که زوج داشتن او نشانهى نیاز و کسرى او است، در حالى که خالق مطلق باید صمد و بىنیاز باشد و از زاد و ولد و تولید و تولد پاک باشد; «لم یکن له کفوا احد» . هیچ کس همتاى او نیست و «لیس کمثله شىء» و او شبیه هیچ چیز نیست. امام صادق (ع) نیز با همین آیه، بر بىهمتایى و وحدانیتخداوند استدلال مىکند. (8)
تا این جا نتیجه مىگیریم که موجودات و از جمله انسان زوج آفریده شدهاند، خداوند در آیات دیگر قرآن به این حقیقت تصریح مىکند: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها» آیه هم به وحدت منشا آفرینش زن و مرد اشاره دارد، هم هدف این آفرینش را گوشزد مىکند و هم از کیفیت رابطهى زوجین و نیاز این دو به یک دیگر در گسترش و ادامهى نسل سخن به میان مىآورد.
«ناس» خطاب عام به همهى انسانها از هر جنس، نژاد، جغرافیا و فرهنگ است و «تقوى» که همان اطاعت است، به عبودیت منتهى مىشود و به غایت هدف آفرینش اشاره دارد و وجه ربوبیت آفرینندهى انسان از نوع توجه خالق به انسان که بر اساس رویش و پرورش اوست و با لفظ «ربکم» آمده و وصف خالق بودن حق که همراه با ربوبیت اوست، چرایى تقوى و اطاعت را بیان مىکند و «نفس واحدة» به وحدتى حقیقى نوع انسان اشاره دارد که همهى «ناس» از یک حقیقت واحد آفریده شدهاند و زوجین دو جنس متفاوت نیستند.
از این که آیه «نفس» را نکره آورده و آن را به وصف مؤنث واحده توصیف کرده و ضمیر مؤنثبه آن برگردانده، همهى این احتمال را تقویت مىکند که نفس واحده را شخص «حضرت آدم (ع)» نگیریم، بلکه آن را حقیقتى واحد معنى کنیم و زوجش را از جنس آن بدانیم که وحدت حقیقى جنس زن و مرد را بیان مىکند که هر دو از یک حقیقت نشات گرفتهاند و آفرینش زن اصیل و مستقل است، نه تبعى و این گفته که زن از دندهى چپ مرد آفریده شده و موجودى تبعى است، آن طور که از تورات تحریف شده نقل مىشود، (9) درست نیست و کلام معصومین (ع) نیز آن را طرد مىکند و این است که زن زوج مرد است و نه شفع او تا یکى اعلى و اقوى باشد و دیگرى اسفل و اضعف.
نکتهى دومى که در زوج بودن نهفته است این است که لازمهى این زوجیت و نیازمندى و تکامل این است که این دو باید با هم متفاوت باشند، زیرا اگر مثل هم باشند و هر دو یک اندازه و نوع شکل و امکان و استعداد داشته باشند، باز هم به نوع سومى نیاز پیدا مىکنند که تسلسلآوراست.
پس این دو باید متفاوت باشند تا کامل شوند. بنابراین آن چه در خلقت زن و مرد از اختلاف مشاهده مىشود، تفاوت است، نه تبعیض که در تبعیض ظلم است و در تفاوت و اختلاف، حکمت.
حکمت اقتضا مىکند که در تکوین و تشریع به نسبتهاى میان این دو توجه شود و به میزانى به اینها استعداد و امکانات عطا شود که به تعادل و توازن منتهى گردد و از آن دو به همان میزان که داده شده، بازخواست گردد. این تبیین روایاتى را که به نقصان بعضى جهات در زن و فضیلت مردان اشاره دارند، روشن مىکند که نه نقصان در زن عیب است و نه فضیلت و زیادتى «الرجال قوامون على النساء» امکانات مایهى افتخار و برترى.
توضیح بیشتر روایات و آیاتى را که به نقص و فضیلت اشاره دارند، به شمارهى بعد حواله مىدهیم. در این جا نتیجه مىگیریم که آفرینش زن اصیل است، نه تبعى و این آفرینش حکایت از تفاوت دارد، نه تبعیض و این تفاوت براى ایجاد توازن است، نه تساوى.
-----------------------------------------------------------------
1. نهج البلاغه، خطبهى 38.
2. المدثر / 18، 19، 20.
3. بقره / 80.
4. مؤمنون / 115.
5. قیامة / 36.
6. انشقاق / 6.
7. الذاریات / 49.
8. تفسیر نور الثقلین، ج 5; سورهى الذاریات، حدیث 49.
9. تورات، سفر آفرینش، باب 2، آیهى 23- 21.
عبد المجید فلسفیان
بازدید دیروز: 7176
کل بازدید :304516
ای آغازگر عشق من ! ای نگارگر تمام دوست داشتنی هایم ! ای آنکه در لحظه لحظه زندگیم ، صدای پای نگاه ها، لبخند ها ، و گریه هایت ، در تار و پود ذهنم حک شده است ؛ تو را با همه پشت پا زدن هایت یاد می کنم . و به امید نگاه دوباره ات صبح ها را به شب می رسانم ...
در محضر قرآن
روانشناسی
حقوقی
وظایف مرد در برابر همسر
تاریخچه و فلسفه مهریه
تعدد زوجات
ازدواج
طلاق
خبر
گوناگون
مشق نام لیلی
یک مرد کاهی
روی پله های معبد
توکای شهر خاموش
کسی که مثل هیچکس نیست
کوثر
کاملترین مرجع آشپزی
کتاب اینترنتی آموزش آشپزی
" alt=" - به روز رسانی : 1:50 ع 86/11/26" width='85' >
" alt="لینکستان - به روز رسانی : 1:50 ع 86/11/26" width='85' >